لب هات | کوتاه نوشت های مذهبی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «منبرک» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

با یکی از خواص جامعه، ای بحث هایی انقلابی می کردم که آقا ظلم است و مظلوم است و فریاد نیست و (منظورم این بود که) شما نیستی و ازینجور چیزها... که در آمد گفت: قلعه حیوانات خواندی؟

می دانید این جمله یعنی چه؟ این یعنی زیر سوال بردن بالا و پایین پریدن من. زیر سوال بردن نفس کشیدن و در نهایت زیر سوال بردن حیات. چون انقلابی ها خودشان که به جایی میرسند شعار "همه حیوانات با هم برابرند" را به شعار "همه حیوانات با هم برابرند ولی بعضی برابر تر اند" عوض می کنند پس ما ساکت بشویم تا بشود آنچه می شود؟ نه خیر! اینگونه آدم ها را مرده های افقی ببینید چرا که فرق بین احیاء و اموات خدا همین دغدغه داشتن و سوختن است و از همین سوختن است که ساختن بر می آید،بگذریم. بگذارید فرق انقلابی که در کتاب قلعه حیوانات مطرح می شود با انقلاب اسلامی ایران وجود دارم را بگویم تا بفهمید این جوان مومن انقلابی یعنی چه؟

انقلاب هایی که در سراسر جهان و در سراسر کتاب ها از آن می نویسند یک حرکت برای رسیدن به کمبود هاست. فلذا وقتی شخص انقلاب کرد و غنی شد حالا زیردستی هر دردی میخواهد داشته باشد! این انقلاب یک واقعه تاریخی است در یک تاریخ معینی رخ داده و هر سال در آن تاریخ انقلابی های سابق که دیکتاتور های لاحق باشند می آیند یک جشن نمادین میگیرند و والسلام اما پیر میکده عشق خمینی نیامد برای کمبود ها فرمان قیام بدهد که حالا چون به مرحله اشباع رسیدیم جلوس کنیم. امام فرمود ظلم را می بینید و نشسته اید؟ مگر می شود روضه حسین برایتان خوانده باشند و هیهات من الذله نگویید؟ این انقلاب دیگر یک واقعه تاریخی نیست یک جریان به معنای دقیق کلمه در جریان است. یعنی اگر دشمن بیاید روی آقازاده ها هم زوم کند و بخواهد نسل بعدی انقلاب را عوض کند باز همان فرمان خمینی است و باز لبیک همان سربازان خمینی و همینطور تا شرک و مبارزه هست! چه کسی هست؟ "ما هستیم" و این خود نشانه ای است بر زنده بودن خمینی. و این زنده بودن خمینی و این زنده نبودن آن رفیقمان و این هم شمای مخاطب گرامی

نشود که ما هم بشویم مثل راننده تاکسی که از وقتی مسافر نشست شروع کنیم به طرح مشکل و ایراد و انتقاد و که بله فلان مسئول دزد است و بهمان مسئول رحم ندارد بعد نوبت پیاده شدن مسافر که شد کرایه ششصد تومنی را هزار بگیریم و سر محکم بسته شدن در بر سرش فریاد بزنیم. اشکال هست ایراد هم هست اما آنچه مهم است این است که بعد از این صغرا چه کبرایی قرار بگیرد و چه چیزی استنتاج شود این اشکال ها دلیلی است که من هم مثل آنان بشوم یا نه حداقل با اصلاح خودم برای از بین رفتن مشکلات تلاش کنم؟ این دو راهی راه سوم ندارد؛ اینکه من بی تفاوت باشم یعنی عملا بعید نیست خداوند مثل قوم لوط ما را نیز با آنان عذاب کند...با این تعریف، انقلابی یعنی یک چشم بینا که هر جا کسی از مدار خارج شد و دیکتاتور شد. و آرمانی از آرمان های انقلاب حذف شد سریع همه چیز را به مدار برگرداند.

اما چرا منِ سه خطی این همه نوشتم؟ می خواهم بگویم بی تفاوت نباشید؟ بله، اما

حاج آقا استاجی در ضربدر نقل قولی کردند از حضرت آقا که فرموده اند: دغدغه امروز من بی تفاوتی جامعه است! می خواهم بگویم آهای بی تفاوت ها بروید کیف کنید که در عین حال که آرزوی هر حاکمی است که مردم بی تفاوت باشند تا دیکتاتوری شان را بکنند تا نظارت نشوند، در جایی زندگی می کنید که حاکم آن دغدغه امروزش بی تفاوتی ماهاست. عشق کنید با انقلاب خمینی...

  • ۲
  • ۰

یه دو راهی درست کرده بودیم آقایون سمت راست خانوما سمت چپ، دلیل هم داشت! مطالبی که برای خانوما عرضه می شد یه رویکرد کاملا متفاوت داشت؛ احساسی عاطفی تاثیرگذار با الگو دهی از شهیده های انقلاب و جنگ. خلاصه وضعیتی که اونجا تلفات میداد! جیغ و گریه و گاها آمبولانس(که البته نیومد) که ابراهیم تو که منو میکشی آخر!!! که نگو قرعه رفاقت به نام آقا ابرام در اومده بگذریم یه دو راهی درست کرده بودیم آقایون سمت راست خانوما سمت چپ، دلیلشم این بود. تو همین گیر و دار دیدم دو تا کفتر عاشق دارن میان تو قسمت خواهرا، فرصت نشد به حسین که مسئول جداسازی جماعت ذکور از نسوان بود چشم غره برم چون با چشم هایش داشت التماس میکرد سریع رو کردم به آقائه که راحت میانسالگی را در جیب کوچکش میگذاشت و با یک دهان تا بناگوش بازشده گفتم عزیز اونور و روی "اونور"ش جوری زوم کردم که چیزی ازینور نماند.

 همونطور که قدم میزد جوری که از قدم هایش معلوم باشد قصد برگشت ندارد.

و شاید معلوم باشد دوتا نیست، چهارتاست! 

با شوق گفت جوری که کلا لال بشوم: این پسره هم همینا رو می گفت نگاه من تو عمرم جایی بدون زنم نرفتم که حالا بخوام برم این همه سال با هم بودیم بعد شما می خواید ما رو از هم جدا کنید من اونور برو نیستم.... حاج خانوم خودش شاهده...

و با این جمله آخر نگاهشان به هم خورد و حاج خانوم، خودش

شاهد 

بود!

  • ۷
  • ۲

امر کردند فلذا باید می گفتم هرچند وقتی نیست و کافی نتی دو دقیقه دیگر بسته می کند اما ازدواج:

کما این که در بلوغ زودرس در قشر تازه به دوران رسیده جای هیچ شک و شبهه نیست پایین آمدن سن ازدواج هم جای هیچ شکی نیست بله؛ هیچ شکی! اما ازدواج را تعریف جدیدی هست نزد این نسل. که اگر عرضه کالا جوابگوی تقاضا نباشد، مشتری از هر بازاری که شده جنس می خرد مثلا از خیابان، مثلا از نگاه، مثلا از حرام!

جوان منتظر ازدواجی که سرمایه بخواهد و گران از آب دربیاید و با آرامش دشمن باشد و صدتا عیب کالای تولید ملی را داشته باشد نخواهد ماند!

عشق است بازار چین... 


دیگر وبلاگ ها

+ + + + + + +


  • ۱
  • ۰

مسئولیت نشان از مربوطیت دارد. انسان را وصل می کند به کسان و چیز هایی که به حکم ظاهر بی ربط اند لکن چون مسئولیم پس با ربط اند، اصلا از همین جا فرق عزلت نشین با مسئول روشن می شود که اولی می گوید حالا وضع فلان در جامعه ی بهمان در محله ی تهران به من و تو چه و دومی می گوید دقیقا نه تنها تهران و زنجان و ایران به من چه است که لبنان هم به من چه است. و از همین جاست که فرق مقوا با انسان روشن می شود که چو عضوی به درد آورد روزگار الخ و این روزگار امروز دردی دارد و توافقنامه ژنوی دارد که در آن ما به صورت کاملا توافقی زندانی می شویم یعنی بود که در شعر سعدی عضو پیکره بودیم الان به صورت کاملا توافقی در یک اهدای عضو کنده می شویم و دلمان خوش که عضو فیس بوک می شویم و بود که گفتم روزگار امروز دردی دارد الان تدقیق اش می کنم و می گویم غرب برایمان درد آورده...

پدر با پسر مربوط است، همسایه به همسایه مربوط است، پسرخاله به پسر خاله مربوط است، همکلاسی با همکلاسی مربوط است،استاد با شاگرد مربوط است، مسافر تاکسی هم با بفل دستی اش مربوط است حتی من هم با آن زن بی حجاب چغر مربوطم هرچند بگوید به تو چه ربطی دارد که نه تنها انسان به انسان مربوط است بلکه حالا که بحث گناه پیش آمد ربط بیشتر شده زیرا کسی که بیراهه می رود فقط بیراه نرفته که راه را می بندد و این یعنی در اتوبان صراط مستقیم ملق بازی و آمدن راهداری و بعد هم گفتن به تو چه... که خدایی که گفت زنده کردن یکی زنده کردن همه است یعنی مرگ یکی هم مرگ همه است و این وسط یک دوگانه بیشتر نداریم و از آنجایی که بیمه شخص ثالث نداریم شخص سوم عزلت نشین پر واضح است که با خطاکار است هرچند همراهش نیست که "کان حقا علی الله ان یدخله مدخله"...در این دوگانه بین خوب ها و بد ها شخص بی وری همان کسی است که پیامبر در باره اش فرمود"من فارق الجماعة مات میتة جاهلیه"



#منبرک_روز_چهارم

  • ۰
  • ۰

"انسان مدنی بالطبع" کاملا صحیح! لکن یکی مدنی است که یعنی به جامعه وابسته است و یکی مدنی است به این لحاظ که هم او از جامعه است و برای جامعه یعنی این یکی را جامعه به او نیازمند است، جامعه به او محتاج است، جامعه به او فقیر است و یک همچه فقری برای آن شخص بزرگترین ثروت است، زیرا او جهان را دارد و اینچنین شخصی ابدا احساس پوچی نمی کند، احساس ناکارآمدی نمی کند، زیرا نه تنها او جامعه را دارد که جامعه هم هوای او را دارد. پس یک انسان با وری (متضاد بی وری)، یک سرباز وظیفه پایش خواه نا خواه به اجتماع کشیده می شود، زیرا او اهل پا روی پا انداحتن نیست، هر چند در این ماجرا سود کلانی هم به جیب می زند و بهره های فراوان عائدش می شود اما مسئول برای ادای مسئولیت میشود انسانی که"مدنی بالطبع"

کسانی که این دردها را دارند خودشان از این انسان مثال ما درس بگیرند و از این مجمل حدیث مفصل بخوانند، کسی که دچار روزمرگی شده، کسی که صبح تا شب چیزی به خودش اضافه نمی کند، کسی که برای مرگ حاضر نیست و در نتیجه از مرگ می ترسد دلیلش فقر است دلیلش نداشتن فعل و انفعال است و الا کسی که اهل کار است چه ترس از این چیز ها...باید سراغ ارزش افزوده رفت اما کجا؟ در روی سجاده؟ پشت اینترنت؟ یا در بطن اجتماع؟ شاید عارف واصلی یا عابد خسته ای مورد های اول را بپسندد اما جوان انقلابی می گوید از وسط شهر و پر واضح است چون مسئول می داند خود را نسبت به جامعه، چون در مکتب پیر خمین درس تاریخ سازی خوانده...



#منبرک_مثلا_روز_سوم

  • ۱
  • ۰

آنچه دیروز گفتم یک زخم سطحی نبود، یک درد عمیق بود. چیزی که با همه ی آن مصادیق مطرح شده در یک عبارت جا می شود"روحیه عدم تعهد" ملتی که خواب است، ملتی که تاریخ ساز نیست، ملتی که وصف همیشه در صحنه را ندارد، ملتی که حسین را در کربلا رها می کند(سزاوار هر قضاوت جنابعالی باشد) سزاوار نامگذاری ما هم هست" روحیه عدم تعهد"، روحیه مرگ دست جمعی! حالا خنده دار اینجاست که برای همچین مرده ای از جامعه بگویی و از او بخواهی قیام کند و جهادی وار فرهنگ را اصلاح کند و برایت حماسه سیاسی خلق کند و قبول کند وظیفه دارد که برای دین اش هم نه بل برای کشورش بچه بیاورد که قبول نمی کند زیرا او چیزی به عنوان مسئولیت و وظیفه نمی شناسد و این مهم زیر بنای تمامی حرف هایی است که روی زمین مانده یعنی دقیقا حرف ها را برداری زیرش این زیربنا را می بینی!

چرا تو هر روز صبح دعای عهد می خوانی؟ چون تا خود را مقابل حضرت عهده دار و مسئول نبینی نمی توانی یک منتظر به معنای حقیقی کلمه باشی...نوچ!!! امکان ندارد از غیر سرباز وظیفه تمدن اسلامی شاهد حرکتی باشید؛ که غلیان و جنب و جوش از نقطه جوش به بعد دیده می شود و بس...



#منبرک_روز_دوم_ماه_مبارک

  • ۱
  • ۰

به جای هنر، نظر نزد ما شده و بس،کبوتر ها را میاورند و ما فقط می گوییم قشنگ است، پرواز می کنند و ما می گوییم قشنگ است، می میرند و باز هم قشنگ است و این کارمان زشت است و باز هم قشنگ است، لایک را به همه چیز کوفته ایم تا جایی که دعواهایمان هم قشنگ است، گوشی ها و لپ تاپ هایمان از این اوضاع با خبرند! پرشان کرده ایم از چیزهایی که به قول خودمان قشنگ است! اینوری و آنوری و خودمان یک آدم بی وری، یک پرچم،و به قول خودمان قشنگ! نه چون خیلی بزرگواریم، سعه وجودیمان است همششش حالا مداحی کریمی جرأت دارد به رپ حسین مخته نیاید! که می آوریمش قششنگ...

همه با دیدن بازی می کنند کی حال دارد خودش بازی کند؟ تماشاچی هایی هستند که فریاد می زنند وصف العیش نصف العیش،کسی بلند نمی شود هرچند فدای سر بالا بلند ها؛ پس لایک را عشق است! شب جمعه پیج دعای کمیل را لایک می کنند و در برگشت عرض ارادتی به شکیرا، در یک شرایط بسیار قشنگ، اما نه در نزد اینور و نه در نزد آنوری، این جناب بی وری، قشنگ نیست و لایک ندارد که حتی شکیرا هم شهید جان بر کف می خواهد و فقط کمیل نمی گوید می خواهمت حتی تکون اعمالی و اورادی کلها وردا واحدا و حالی فی خدمتک سرمدا...


#منبرک_اولین_روز_رمضان_کریم

  • نمازشب رییس جمهور

    دوران ابتدایی هر روز دفتر بودم، اما یک روز به خاطر آوردن عکس های فلان سریال ایرانی معروف رفتیم دفتر. اینبار فرق میکرد خود مدیر شخصا آمد. هر چه میگفت جواب میگرفت تا رسید به اینکه: "اصلا میدونی اینا سرشونو رو مهر میذارن یا نه؟" این جمله بدجوری توی ذهنم زنگ زد!!! محال است یادم برود، نه فقط به خاطر لحن و صدای مدیر بلکه به خاطر اینکه زد توی خال! این سوال سالها سوال من بود. همیشه با خودم میگفتم خدا کجای زندگی اینهاست؟ دنیای بازیگرها اولین محیط بدون نماز و دعا و حسینیه ای بود که میدیدم و همه چیزش برایم عجیب و غریب بود! شاید باورتان نشود ولی این روزها نسبت به سیاستمداران همین حس و حال را دارم. شاید خیلیها سوال های جدی تری داشته باشند اما من به آقای روحانی خیره میشوم و واقعا برایم سوال میشود که او نماز صبح میخواند؟ واقعا مدتی است دغدغه نماز صبح رییس جمهور آینده را دارم.

    هفته پیش علی را در جلسه سخنرانی فلان نامزد دیدم، مثل همیشه کلی گرم گرفت و شروع کردیم از شناخت قبلی که نسبت به نامزد مورد نظر داشتیم گفتیم که اغلب خاطره یا سوال و جواب ها و یا دیدار بوده. علی گفت: ایشان آدم دقیق و سر وقتی است من هر شب راس ساعت فلان ایشان را میدیدم که از یک مسیر خاص رد میشود و میرود فلان جا نمازشب میخواند، اتفاقا نماز شب باحالی هم میخوند!

    این را که گفت از فرط خوشحالی داشتم بیهوش میشدم.جمله آخر را توی فکر و بیداری شنیدم، خیلی فکری شدم...واقعا مدتی است دغدغه نماز شب رییس جمهور را دارم!