لب هات | کوتاه نوشت های مذهبی

بیمه شخص ثالث

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۴ ق.ظ

مسئولیت نشان از مربوطیت دارد. انسان را وصل می کند به کسان و چیز هایی که به حکم ظاهر بی ربط اند لکن چون مسئولیم پس با ربط اند، اصلا از همین جا فرق عزلت نشین با مسئول روشن می شود که اولی می گوید حالا وضع فلان در جامعه ی بهمان در محله ی تهران به من و تو چه و دومی می گوید دقیقا نه تنها تهران و زنجان و ایران به من چه است که لبنان هم به من چه است. و از همین جاست که فرق مقوا با انسان روشن می شود که چو عضوی به درد آورد روزگار الخ و این روزگار امروز دردی دارد و توافقنامه ژنوی دارد که در آن ما به صورت کاملا توافقی زندانی می شویم یعنی بود که در شعر سعدی عضو پیکره بودیم الان به صورت کاملا توافقی در یک اهدای عضو کنده می شویم و دلمان خوش که عضو فیس بوک می شویم و بود که گفتم روزگار امروز دردی دارد الان تدقیق اش می کنم و می گویم غرب برایمان درد آورده...

پدر با پسر مربوط است، همسایه به همسایه مربوط است، پسرخاله به پسر خاله مربوط است، همکلاسی با همکلاسی مربوط است،استاد با شاگرد مربوط است، مسافر تاکسی هم با بفل دستی اش مربوط است حتی من هم با آن زن بی حجاب چغر مربوطم هرچند بگوید به تو چه ربطی دارد که نه تنها انسان به انسان مربوط است بلکه حالا که بحث گناه پیش آمد ربط بیشتر شده زیرا کسی که بیراهه می رود فقط بیراه نرفته که راه را می بندد و این یعنی در اتوبان صراط مستقیم ملق بازی و آمدن راهداری و بعد هم گفتن به تو چه... که خدایی که گفت زنده کردن یکی زنده کردن همه است یعنی مرگ یکی هم مرگ همه است و این وسط یک دوگانه بیشتر نداریم و از آنجایی که بیمه شخص ثالث نداریم شخص سوم عزلت نشین پر واضح است که با خطاکار است هرچند همراهش نیست که "کان حقا علی الله ان یدخله مدخله"...در این دوگانه بین خوب ها و بد ها شخص بی وری همان کسی است که پیامبر در باره اش فرمود"من فارق الجماعة مات میتة جاهلیه"



#منبرک_روز_چهارم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
  • نمازشب رییس جمهور

    دوران ابتدایی هر روز دفتر بودم، اما یک روز به خاطر آوردن عکس های فلان سریال ایرانی معروف رفتیم دفتر. اینبار فرق میکرد خود مدیر شخصا آمد. هر چه میگفت جواب میگرفت تا رسید به اینکه: "اصلا میدونی اینا سرشونو رو مهر میذارن یا نه؟" این جمله بدجوری توی ذهنم زنگ زد!!! محال است یادم برود، نه فقط به خاطر لحن و صدای مدیر بلکه به خاطر اینکه زد توی خال! این سوال سالها سوال من بود. همیشه با خودم میگفتم خدا کجای زندگی اینهاست؟ دنیای بازیگرها اولین محیط بدون نماز و دعا و حسینیه ای بود که میدیدم و همه چیزش برایم عجیب و غریب بود! شاید باورتان نشود ولی این روزها نسبت به سیاستمداران همین حس و حال را دارم. شاید خیلیها سوال های جدی تری داشته باشند اما من به آقای روحانی خیره میشوم و واقعا برایم سوال میشود که او نماز صبح میخواند؟ واقعا مدتی است دغدغه نماز صبح رییس جمهور آینده را دارم.

    هفته پیش علی را در جلسه سخنرانی فلان نامزد دیدم، مثل همیشه کلی گرم گرفت و شروع کردیم از شناخت قبلی که نسبت به نامزد مورد نظر داشتیم گفتیم که اغلب خاطره یا سوال و جواب ها و یا دیدار بوده. علی گفت: ایشان آدم دقیق و سر وقتی است من هر شب راس ساعت فلان ایشان را میدیدم که از یک مسیر خاص رد میشود و میرود فلان جا نمازشب میخواند، اتفاقا نماز شب باحالی هم میخوند!

    این را که گفت از فرط خوشحالی داشتم بیهوش میشدم.جمله آخر را توی فکر و بیداری شنیدم، خیلی فکری شدم...واقعا مدتی است دغدغه نماز شب رییس جمهور را دارم!