لب هات | کوتاه نوشت های مذهبی

۱۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۱۶
  • ۰

سوره رفت

آیه آیه

برگشت...

  • ۱۶
  • ۰

خوش به حال سیب ها

که چه بخواهند، چه نخواهند می رسند

ما که به تو نرسیدیم!

  • ۹
  • ۰

رفت و آمد های تو

چه جزر و مدی انداخته 

به دل فرات

  • ۰
  • ۰

یه جایی مث هلال...

  • ۱۲
  • ۰

کوه دردت

رجب را هم دو نیم کرد و

خودت را نه!

  • ۲
  • ۰
حباب های زیبایی هم از دست من آرام و قرار ندارند، شرق و غرب عالم را دنبال زیبایی ها گشته ام به هر چه بگویی دست زدم، نمی دانم چرا بین این همه؛ حرمش
 آدم را بند نمی کند در خانه...

همسایه ببخشید
  • ۸
  • ۰

از کعبه تا بهشت

هر کجا پا گذاشته ای 

عتبات عالیات ساخته ای!

  • ۱
  • ۰

راه دل اگر قوی تر از راه عقل نباشد، همتای اوست و این راه، انکسار، رقت، عاطفه و گرایش می طلبد.آن کسی که دیرتر می گرید و می گراید، در کلاس محبت، کمتر موفق می شود و اگر کسی بتواند عاطفه ی حیوانی را از محبت انسانی جدا کند و مبه مرز محبت راه پیدا نماید و از شر نفس برهد و ضعف نفس را اشتباها به جای رأفت ننهد، راه کلاس محبت به روی او باز است.

مرد ها نیز سرانجام باید در کلاس محبت بنشینند و آن را پیش از درس های دیگر ترویج کنند؛ چون خدای سبحان فرمود "قل ان کنتم یحبون الله فاتبعونی یحببکم الله" یعنی این پیامبر، حبیب و حلقه ی ارتباطی بین محب و محبوب است و اگر شما پیرو حبیب الله باشید، از مرحله محب خدا بودن به مرحله محبوب شدن می رسید. محب و محبوب خلق شدن برای صنف زنان، اگر آسان تر از مردها نباشد سخت تر نیست؛ بنابر این همان گونه که جامعه به قهر نیازمند است به مهر نیز محتاج است و آن اندازه که جامعه در پرتو محبت و نرمش پیشرفت می کند، با تندی و خشونت ترقی نمی کند.

  • ۷
  • ۰

کربلا را هـ دو چشم کردید

تا چشم در چشم شدن 

صفا داشته باشد!

  • ۰
  • ۰

صبح

انار تعارف کردی

ظهر

خرما پخش می شد



منبع

  • ۰
  • ۰

این بیچاره ها

هفته هاست به دنبالِ

دلیل آتش گرفتن جنگل می گردند

نمی فهمند

خورشید فقط خواست کمی اسفند

برایت دود کند


منبع

  • ۶
  • ۰

فرات آن دریایی که عباس می خواست نبود

برگشت

تا به دریای خون برسد!

  • نمازشب رییس جمهور

    دوران ابتدایی هر روز دفتر بودم، اما یک روز به خاطر آوردن عکس های فلان سریال ایرانی معروف رفتیم دفتر. اینبار فرق میکرد خود مدیر شخصا آمد. هر چه میگفت جواب میگرفت تا رسید به اینکه: "اصلا میدونی اینا سرشونو رو مهر میذارن یا نه؟" این جمله بدجوری توی ذهنم زنگ زد!!! محال است یادم برود، نه فقط به خاطر لحن و صدای مدیر بلکه به خاطر اینکه زد توی خال! این سوال سالها سوال من بود. همیشه با خودم میگفتم خدا کجای زندگی اینهاست؟ دنیای بازیگرها اولین محیط بدون نماز و دعا و حسینیه ای بود که میدیدم و همه چیزش برایم عجیب و غریب بود! شاید باورتان نشود ولی این روزها نسبت به سیاستمداران همین حس و حال را دارم. شاید خیلیها سوال های جدی تری داشته باشند اما من به آقای روحانی خیره میشوم و واقعا برایم سوال میشود که او نماز صبح میخواند؟ واقعا مدتی است دغدغه نماز صبح رییس جمهور آینده را دارم.

    هفته پیش علی را در جلسه سخنرانی فلان نامزد دیدم، مثل همیشه کلی گرم گرفت و شروع کردیم از شناخت قبلی که نسبت به نامزد مورد نظر داشتیم گفتیم که اغلب خاطره یا سوال و جواب ها و یا دیدار بوده. علی گفت: ایشان آدم دقیق و سر وقتی است من هر شب راس ساعت فلان ایشان را میدیدم که از یک مسیر خاص رد میشود و میرود فلان جا نمازشب میخواند، اتفاقا نماز شب باحالی هم میخوند!

    این را که گفت از فرط خوشحالی داشتم بیهوش میشدم.جمله آخر را توی فکر و بیداری شنیدم، خیلی فکری شدم...واقعا مدتی است دغدغه نماز شب رییس جمهور را دارم!