لب هات | کوتاه نوشت های مذهبی

۸۹ مطلب با موضوع «حین واقعه» ثبت شده است

  • ۷
  • ۰

مثل مادرش وارد روضه میشوم

بی مقدمه و سراسیمه

بنی قتلوک و من الماء منعوک

  • ۶
  • ۰

چه کنیم با روضه های تو

یا پایان باز ما را می کشد

یا روضه های باز

  • ۶
  • ۰

هواي بهار دزد است

كاش حسين

ارديبهشتي نبود!

  • ۱۰
  • ۰

نگاهت همان نگاه قديمي است

ضريحت هر از چندگاهي عوض ميشود

فقط

  • ۶
  • ۰

خدا را شکر

آنکه قنداقه دارد

بی کفن نمی ماند!

  • ۵
  • ۰

دارم کلنجار میروم با خودم

مقتل را باور کرده ام

اما کشته شدنت را، هرگز!

  • ۲
  • ۰



  • ۶
  • ۱

زیباترین نقاشی جهان را

با قدم های پدر می کشید!

با خونش رنگ می کرد.

  • ۳
  • ۱

چه کسی 

عبدالله را

از سینه عمو برداشت؟

  • ۴
  • ۰

وقتی هر روز عاشوراست

دنیا

تعزیه ای بیش نیست!

  • ۳
  • ۰

آب پاکی رو دستش ریختند؟

یا دستان پاکش را

روی آب؟

  • ۵
  • ۱

طلوع را دوست دارم!

خون علی اصغر

در رگ هایش جاری است.

  • نمازشب رییس جمهور

    دوران ابتدایی هر روز دفتر بودم، اما یک روز به خاطر آوردن عکس های فلان سریال ایرانی معروف رفتیم دفتر. اینبار فرق میکرد خود مدیر شخصا آمد. هر چه میگفت جواب میگرفت تا رسید به اینکه: "اصلا میدونی اینا سرشونو رو مهر میذارن یا نه؟" این جمله بدجوری توی ذهنم زنگ زد!!! محال است یادم برود، نه فقط به خاطر لحن و صدای مدیر بلکه به خاطر اینکه زد توی خال! این سوال سالها سوال من بود. همیشه با خودم میگفتم خدا کجای زندگی اینهاست؟ دنیای بازیگرها اولین محیط بدون نماز و دعا و حسینیه ای بود که میدیدم و همه چیزش برایم عجیب و غریب بود! شاید باورتان نشود ولی این روزها نسبت به سیاستمداران همین حس و حال را دارم. شاید خیلیها سوال های جدی تری داشته باشند اما من به آقای روحانی خیره میشوم و واقعا برایم سوال میشود که او نماز صبح میخواند؟ واقعا مدتی است دغدغه نماز صبح رییس جمهور آینده را دارم.

    هفته پیش علی را در جلسه سخنرانی فلان نامزد دیدم، مثل همیشه کلی گرم گرفت و شروع کردیم از شناخت قبلی که نسبت به نامزد مورد نظر داشتیم گفتیم که اغلب خاطره یا سوال و جواب ها و یا دیدار بوده. علی گفت: ایشان آدم دقیق و سر وقتی است من هر شب راس ساعت فلان ایشان را میدیدم که از یک مسیر خاص رد میشود و میرود فلان جا نمازشب میخواند، اتفاقا نماز شب باحالی هم میخوند!

    این را که گفت از فرط خوشحالی داشتم بیهوش میشدم.جمله آخر را توی فکر و بیداری شنیدم، خیلی فکری شدم...واقعا مدتی است دغدغه نماز شب رییس جمهور را دارم!