لب هات | کوتاه نوشت های مذهبی

سر1

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۰۶ ب.ظ
سر به راه می شدیم
لازم نبود
سر - به - راه شوید!

سر

نظرات (۸)

  • تـــا به تـــا
  • سلام

    حضرت یوسف بارها به خود می گفت که آیا با وجود برادران تنومندی که من دارم کسی جرأت آسیب زدن به من را خواهد داشت؟
    وقتی برادرانش او را به چاه انداختند فهمید جز خدانباید به کسی امید داشته باشد
    =======================
    به دیدن وبلاگ ما هم بیایید
  • سیدمهدی نقیبی راد
  • زیبا و مختصر...
    دلنشین می نویسید



    قلمتون پایدار
    در محفلِ عاشقانِ فرزانه و مَست
    می گشت سبوی کربلا دست به دست
    ناگاه ز خیلِ ناکسان، دستی پَست
    هفتاد و دو پیمانه به یک سنگ شکست
  • صبح امید
  • رزمندگان عاشق الله با شعارهایشان در طول تاریخ اسلام شهادت داده‌اند. که ما می‌رویم تا اسلام و مروجین اسلام باقی بمانند و ما نیز می‌رویم با امام باشد.
    فرازی از وصیت‌نامهشهید سیدمحمود میرنظامی
  • تـــا به تـــا
  • امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
    گناهان اندک را کم مشمارید، زیرا همین گناهان اندک روی هم جمع
    می گردند و زیاد می شوند.
    *****************
    دلم گرم خداوندیست،
    که بادستان من گندم برای یاکریم خانه می ریزد!
    چه بخشنده خدای عاشقی دارم!
    که می خواند مرا باآن که می داند گنهکارم!
    دلم گرم است،می دانم بدون لطف اوتنهای تنهایم
    ***
    سلام
    دعوتید به " دقت دق ات نمی دهد، سر سری رد نشو"
    پاسخ:
    حرکت کردیم!
    دست و پایش را گم کرده بود - یزید!-
    برایش
    مهمان سرزده آمده بود...
    http://piadero.parsiblog.com/
  • یک سبد سیب
  • ای وای...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    • نمازشب رییس جمهور

      دوران ابتدایی هر روز دفتر بودم، اما یک روز به خاطر آوردن عکس های فلان سریال ایرانی معروف رفتیم دفتر. اینبار فرق میکرد خود مدیر شخصا آمد. هر چه میگفت جواب میگرفت تا رسید به اینکه: "اصلا میدونی اینا سرشونو رو مهر میذارن یا نه؟" این جمله بدجوری توی ذهنم زنگ زد!!! محال است یادم برود، نه فقط به خاطر لحن و صدای مدیر بلکه به خاطر اینکه زد توی خال! این سوال سالها سوال من بود. همیشه با خودم میگفتم خدا کجای زندگی اینهاست؟ دنیای بازیگرها اولین محیط بدون نماز و دعا و حسینیه ای بود که میدیدم و همه چیزش برایم عجیب و غریب بود! شاید باورتان نشود ولی این روزها نسبت به سیاستمداران همین حس و حال را دارم. شاید خیلیها سوال های جدی تری داشته باشند اما من به آقای روحانی خیره میشوم و واقعا برایم سوال میشود که او نماز صبح میخواند؟ واقعا مدتی است دغدغه نماز صبح رییس جمهور آینده را دارم.

      هفته پیش علی را در جلسه سخنرانی فلان نامزد دیدم، مثل همیشه کلی گرم گرفت و شروع کردیم از شناخت قبلی که نسبت به نامزد مورد نظر داشتیم گفتیم که اغلب خاطره یا سوال و جواب ها و یا دیدار بوده. علی گفت: ایشان آدم دقیق و سر وقتی است من هر شب راس ساعت فلان ایشان را میدیدم که از یک مسیر خاص رد میشود و میرود فلان جا نمازشب میخواند، اتفاقا نماز شب باحالی هم میخوند!

      این را که گفت از فرط خوشحالی داشتم بیهوش میشدم.جمله آخر را توی فکر و بیداری شنیدم، خیلی فکری شدم...واقعا مدتی است دغدغه نماز شب رییس جمهور را دارم!