با یکی از خواص جامعه، ای بحث هایی انقلابی می کردم که آقا ظلم است و مظلوم است و فریاد نیست و (منظورم این بود که) شما نیستی و ازینجور چیزها... که در آمد گفت: قلعه حیوانات خواندی؟
می دانید این جمله یعنی چه؟ این یعنی زیر سوال بردن بالا و پایین پریدن من. زیر سوال بردن نفس کشیدن و در نهایت زیر سوال بردن حیات. چون انقلابی ها خودشان که به جایی میرسند شعار "همه حیوانات با هم برابرند" را به شعار "همه حیوانات با هم برابرند ولی بعضی برابر تر اند" عوض می کنند پس ما ساکت بشویم تا بشود آنچه می شود؟ نه خیر! اینگونه آدم ها را مرده های افقی ببینید چرا که فرق بین احیاء و اموات خدا همین دغدغه داشتن و سوختن است و از همین سوختن است که ساختن بر می آید،بگذریم. بگذارید فرق انقلابی که در کتاب قلعه حیوانات مطرح می شود با انقلاب اسلامی ایران وجود دارم را بگویم تا بفهمید این جوان مومن انقلابی یعنی چه؟
انقلاب هایی که در سراسر جهان و در سراسر کتاب ها از آن می نویسند یک حرکت برای رسیدن به کمبود هاست. فلذا وقتی شخص انقلاب کرد و غنی شد حالا زیردستی هر دردی میخواهد داشته باشد! این انقلاب یک واقعه تاریخی است در یک تاریخ معینی رخ داده و هر سال در آن تاریخ انقلابی های سابق که دیکتاتور های لاحق باشند می آیند یک جشن نمادین میگیرند و والسلام اما پیر میکده عشق خمینی نیامد برای کمبود ها فرمان قیام بدهد که حالا چون به مرحله اشباع رسیدیم جلوس کنیم. امام فرمود ظلم را می بینید و نشسته اید؟ مگر می شود روضه حسین برایتان خوانده باشند و هیهات من الذله نگویید؟ این انقلاب دیگر یک واقعه تاریخی نیست یک جریان به معنای دقیق کلمه در جریان است. یعنی اگر دشمن بیاید روی آقازاده ها هم زوم کند و بخواهد نسل بعدی انقلاب را عوض کند باز همان فرمان خمینی است و باز لبیک همان سربازان خمینی و همینطور تا شرک و مبارزه هست! چه کسی هست؟ "ما هستیم" و این خود نشانه ای است بر زنده بودن خمینی. و این زنده بودن خمینی و این زنده نبودن آن رفیقمان و این هم شمای مخاطب گرامی
نشود که ما هم بشویم مثل راننده تاکسی که از وقتی مسافر نشست شروع کنیم به طرح مشکل و ایراد و انتقاد و که بله فلان مسئول دزد است و بهمان مسئول رحم ندارد بعد نوبت پیاده شدن مسافر که شد کرایه ششصد تومنی را هزار بگیریم و سر محکم بسته شدن در بر سرش فریاد بزنیم. اشکال هست ایراد هم هست اما آنچه مهم است این است که بعد از این صغرا چه کبرایی قرار بگیرد و چه چیزی استنتاج شود این اشکال ها دلیلی است که من هم مثل آنان بشوم یا نه حداقل با اصلاح خودم برای از بین رفتن مشکلات تلاش کنم؟ این دو راهی راه سوم ندارد؛ اینکه من بی تفاوت باشم یعنی عملا بعید نیست خداوند مثل قوم لوط ما را نیز با آنان عذاب کند...با این تعریف، انقلابی یعنی یک چشم بینا که هر جا کسی از مدار خارج شد و دیکتاتور شد. و آرمانی از آرمان های انقلاب حذف شد سریع همه چیز را به مدار برگرداند.
اما چرا منِ سه خطی این همه نوشتم؟ می خواهم بگویم بی تفاوت نباشید؟ بله، اما
حاج آقا استاجی در ضربدر نقل قولی کردند از حضرت آقا که فرموده اند: دغدغه امروز من بی تفاوتی جامعه است! می خواهم بگویم آهای بی تفاوت ها بروید کیف کنید که در عین حال که آرزوی هر حاکمی است که مردم بی تفاوت باشند تا دیکتاتوری شان را بکنند تا نظارت نشوند، در جایی زندگی می کنید که حاکم آن دغدغه امروزش بی تفاوتی ماهاست. عشق کنید با انقلاب خمینی...