وقالَ شیخنا الصّدوق فیما املى عَلى المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الإمامیة: ومن احیا هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو أفضل...
وقالَ شیخنا الصّدوق فیما املى عَلى المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الإمامیة: ومن احیا هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو أفضل...
جواب سلام یعنی
بلند شوی و بی اختیار سلام کنی
بعد دو تا اتاق آنورتر یک سامسونت ببینی با دو تا پرچم...
آسمان صورت خودش را با سیلی سرخ نگه داشته بود
ما بی معرفت ها
منتظر اذان بودیم...
مسئولیت نشان از مربوطیت دارد. انسان را وصل می کند به کسان و چیز هایی که به حکم ظاهر بی ربط اند لکن چون مسئولیم پس با ربط اند، اصلا از همین جا فرق عزلت نشین با مسئول روشن می شود که اولی می گوید حالا وضع فلان در جامعه ی بهمان در محله ی تهران به من و تو چه و دومی می گوید دقیقا نه تنها تهران و زنجان و ایران به من چه است که لبنان هم به من چه است. و از همین جاست که فرق مقوا با انسان روشن می شود که چو عضوی به درد آورد روزگار الخ و این روزگار امروز دردی دارد و توافقنامه ژنوی دارد که در آن ما به صورت کاملا توافقی زندانی می شویم یعنی بود که در شعر سعدی عضو پیکره بودیم الان به صورت کاملا توافقی در یک اهدای عضو کنده می شویم و دلمان خوش که عضو فیس بوک می شویم و بود که گفتم روزگار امروز دردی دارد الان تدقیق اش می کنم و می گویم غرب برایمان درد آورده...
پدر با پسر مربوط است، همسایه به همسایه مربوط است، پسرخاله به پسر خاله مربوط است، همکلاسی با همکلاسی مربوط است،استاد با شاگرد مربوط است، مسافر تاکسی هم با بفل دستی اش مربوط است حتی من هم با آن زن بی حجاب چغر مربوطم هرچند بگوید به تو چه ربطی دارد که نه تنها انسان به انسان مربوط است بلکه حالا که بحث گناه پیش آمد ربط بیشتر شده زیرا کسی که بیراهه می رود فقط بیراه نرفته که راه را می بندد و این یعنی در اتوبان صراط مستقیم ملق بازی و آمدن راهداری و بعد هم گفتن به تو چه... که خدایی که گفت زنده کردن یکی زنده کردن همه است یعنی مرگ یکی هم مرگ همه است و این وسط یک دوگانه بیشتر نداریم و از آنجایی که بیمه شخص ثالث نداریم شخص سوم عزلت نشین پر واضح است که با خطاکار است هرچند همراهش نیست که "کان حقا علی الله ان یدخله مدخله"...در این دوگانه بین خوب ها و بد ها شخص بی وری همان کسی است که پیامبر در باره اش فرمود"من فارق الجماعة مات میتة جاهلیه"
#منبرک_روز_چهارم
"انسان مدنی بالطبع" کاملا صحیح! لکن یکی مدنی است که یعنی به جامعه وابسته است و یکی مدنی است به این لحاظ که هم او از جامعه است و برای جامعه یعنی این یکی را جامعه به او نیازمند است، جامعه به او محتاج است، جامعه به او فقیر است و یک همچه فقری برای آن شخص بزرگترین ثروت است، زیرا او جهان را دارد و اینچنین شخصی ابدا احساس پوچی نمی کند، احساس ناکارآمدی نمی کند، زیرا نه تنها او جامعه را دارد که جامعه هم هوای او را دارد. پس یک انسان با وری (متضاد بی وری)، یک سرباز وظیفه پایش خواه نا خواه به اجتماع کشیده می شود، زیرا او اهل پا روی پا انداحتن نیست، هر چند در این ماجرا سود کلانی هم به جیب می زند و بهره های فراوان عائدش می شود اما مسئول برای ادای مسئولیت میشود انسانی که"مدنی بالطبع"
کسانی که این دردها را دارند خودشان از این انسان مثال ما درس بگیرند و از این مجمل حدیث مفصل بخوانند، کسی که دچار روزمرگی شده، کسی که صبح تا شب چیزی به خودش اضافه نمی کند، کسی که برای مرگ حاضر نیست و در نتیجه از مرگ می ترسد دلیلش فقر است دلیلش نداشتن فعل و انفعال است و الا کسی که اهل کار است چه ترس از این چیز ها...باید سراغ ارزش افزوده رفت اما کجا؟ در روی سجاده؟ پشت اینترنت؟ یا در بطن اجتماع؟ شاید عارف واصلی یا عابد خسته ای مورد های اول را بپسندد اما جوان انقلابی می گوید از وسط شهر و پر واضح است چون مسئول می داند خود را نسبت به جامعه، چون در مکتب پیر خمین درس تاریخ سازی خوانده...
#منبرک_مثلا_روز_سوم
آنچه دیروز گفتم یک زخم سطحی نبود، یک درد عمیق بود. چیزی که با همه ی آن مصادیق مطرح شده در یک عبارت جا می شود"روحیه عدم تعهد" ملتی که خواب است، ملتی که تاریخ ساز نیست، ملتی که وصف همیشه در صحنه را ندارد، ملتی که حسین را در کربلا رها می کند(سزاوار هر قضاوت جنابعالی باشد) سزاوار نامگذاری ما هم هست" روحیه عدم تعهد"، روحیه مرگ دست جمعی! حالا خنده دار اینجاست که برای همچین مرده ای از جامعه بگویی و از او بخواهی قیام کند و جهادی وار فرهنگ را اصلاح کند و برایت حماسه سیاسی خلق کند و قبول کند وظیفه دارد که برای دین اش هم نه بل برای کشورش بچه بیاورد که قبول نمی کند زیرا او چیزی به عنوان مسئولیت و وظیفه نمی شناسد و این مهم زیر بنای تمامی حرف هایی است که روی زمین مانده یعنی دقیقا حرف ها را برداری زیرش این زیربنا را می بینی!
چرا تو هر روز صبح دعای عهد می خوانی؟ چون تا خود را مقابل حضرت عهده دار و مسئول نبینی نمی توانی یک منتظر به معنای حقیقی کلمه باشی...نوچ!!! امکان ندارد از غیر سرباز وظیفه تمدن اسلامی شاهد حرکتی باشید؛ که غلیان و جنب و جوش از نقطه جوش به بعد دیده می شود و بس...
#منبرک_روز_دوم_ماه_مبارک
به جای هنر، نظر نزد ما شده و بس،کبوتر ها را میاورند و ما فقط می گوییم قشنگ است، پرواز می کنند و ما می گوییم قشنگ است، می میرند و باز هم قشنگ است و این کارمان زشت است و باز هم قشنگ است، لایک را به همه چیز کوفته ایم تا جایی که دعواهایمان هم قشنگ است، گوشی ها و لپ تاپ هایمان از این اوضاع با خبرند! پرشان کرده ایم از چیزهایی که به قول خودمان قشنگ است! اینوری و آنوری و خودمان یک آدم بی وری، یک پرچم،و به قول خودمان قشنگ! نه چون خیلی بزرگواریم، سعه وجودیمان است همششش حالا مداحی کریمی جرأت دارد به رپ حسین مخته نیاید! که می آوریمش قششنگ...
همه با دیدن بازی می کنند کی حال دارد خودش بازی کند؟ تماشاچی هایی هستند که فریاد می زنند وصف العیش نصف العیش،کسی بلند نمی شود هرچند فدای سر بالا بلند ها؛ پس لایک را عشق است! شب جمعه پیج دعای کمیل را لایک می کنند و در برگشت عرض ارادتی به شکیرا، در یک شرایط بسیار قشنگ، اما نه در نزد اینور و نه در نزد آنوری، این جناب بی وری، قشنگ نیست و لایک ندارد که حتی شکیرا هم شهید جان بر کف می خواهد و فقط کمیل نمی گوید می خواهمت حتی تکون اعمالی و اورادی کلها وردا واحدا و حالی فی خدمتک سرمدا...
#منبرک_اولین_روز_رمضان_کریم
دوران ابتدایی هر روز دفتر بودم، اما یک روز به خاطر آوردن عکس های فلان سریال ایرانی معروف رفتیم دفتر. اینبار فرق میکرد خود مدیر شخصا آمد. هر چه میگفت جواب میگرفت تا رسید به اینکه: "اصلا میدونی اینا سرشونو رو مهر میذارن یا نه؟" این جمله بدجوری توی ذهنم زنگ زد!!! محال است یادم برود، نه فقط به خاطر لحن و صدای مدیر بلکه به خاطر اینکه زد توی خال! این سوال سالها سوال من بود. همیشه با خودم میگفتم خدا کجای زندگی اینهاست؟ دنیای بازیگرها اولین محیط بدون نماز و دعا و حسینیه ای بود که میدیدم و همه چیزش برایم عجیب و غریب بود! شاید باورتان نشود ولی این روزها نسبت به سیاستمداران همین حس و حال را دارم. شاید خیلیها سوال های جدی تری داشته باشند اما من به آقای روحانی خیره میشوم و واقعا برایم سوال میشود که او نماز صبح میخواند؟ واقعا مدتی است دغدغه نماز صبح رییس جمهور آینده را دارم.
هفته پیش علی را در جلسه سخنرانی فلان نامزد دیدم، مثل همیشه کلی گرم گرفت و شروع کردیم از شناخت قبلی که نسبت به نامزد مورد نظر داشتیم گفتیم که اغلب خاطره یا سوال و جواب ها و یا دیدار بوده. علی گفت: ایشان آدم دقیق و سر وقتی است من هر شب راس ساعت فلان ایشان را میدیدم که از یک مسیر خاص رد میشود و میرود فلان جا نمازشب میخواند، اتفاقا نماز شب باحالی هم میخوند!
این را که گفت از فرط خوشحالی داشتم بیهوش میشدم.جمله آخر را توی فکر و بیداری شنیدم، خیلی فکری شدم...واقعا مدتی است دغدغه نماز شب رییس جمهور را دارم!