خدایا
اگر شکسته دلها تا تو راهی ندارند
آماده ام!
مرا بشکن
نگه داشتن بیت المال در آخرالزمان مثل نگه داشتن ذغال گداخته در کف دست است
مخصوصا اگر بیت المال نفت باشد
و مخصوصا اگر آتش به مالمان زده باشیم!
فرق من با او این بود
او آن گوشه چاه، عبادت می کرد
و من این گوشه چاه، مشغول دیدن سریال یوسف پیامبر بودم!
سلحشور سینمای انقلاب، حال خوبی ندارد. دعا کنید.
با یکی از خواص جامعه، ای بحث هایی انقلابی می کردم که آقا ظلم است و مظلوم است و فریاد نیست و (منظورم این بود که) شما نیستی و ازینجور چیزها... که در آمد گفت: قلعه حیوانات خواندی؟
می دانید این جمله یعنی چه؟ این یعنی زیر سوال بردن بالا و پایین پریدن من. زیر سوال بردن نفس کشیدن و در نهایت زیر سوال بردن حیات. چون انقلابی ها خودشان که به جایی میرسند شعار "همه حیوانات با هم برابرند" را به شعار "همه حیوانات با هم برابرند ولی بعضی برابر تر اند" عوض می کنند پس ما ساکت بشویم تا بشود آنچه می شود؟ نه خیر! اینگونه آدم ها را مرده های افقی ببینید چرا که فرق بین احیاء و اموات خدا همین دغدغه داشتن و سوختن است و از همین سوختن است که ساختن بر می آید،بگذریم. بگذارید فرق انقلابی که در کتاب قلعه حیوانات مطرح می شود با انقلاب اسلامی ایران وجود دارم را بگویم تا بفهمید این جوان مومن انقلابی یعنی چه؟
انقلاب هایی که در سراسر جهان و در سراسر کتاب ها از آن می نویسند یک حرکت برای رسیدن به کمبود هاست. فلذا وقتی شخص انقلاب کرد و غنی شد حالا زیردستی هر دردی میخواهد داشته باشد! این انقلاب یک واقعه تاریخی است در یک تاریخ معینی رخ داده و هر سال در آن تاریخ انقلابی های سابق که دیکتاتور های لاحق باشند می آیند یک جشن نمادین میگیرند و والسلام اما پیر میکده عشق خمینی نیامد برای کمبود ها فرمان قیام بدهد که حالا چون به مرحله اشباع رسیدیم جلوس کنیم. امام فرمود ظلم را می بینید و نشسته اید؟ مگر می شود روضه حسین برایتان خوانده باشند و هیهات من الذله نگویید؟ این انقلاب دیگر یک واقعه تاریخی نیست یک جریان به معنای دقیق کلمه در جریان است. یعنی اگر دشمن بیاید روی آقازاده ها هم زوم کند و بخواهد نسل بعدی انقلاب را عوض کند باز همان فرمان خمینی است و باز لبیک همان سربازان خمینی و همینطور تا شرک و مبارزه هست! چه کسی هست؟ "ما هستیم" و این خود نشانه ای است بر زنده بودن خمینی. و این زنده بودن خمینی و این زنده نبودن آن رفیقمان و این هم شمای مخاطب گرامی
نشود که ما هم بشویم مثل راننده تاکسی که از وقتی مسافر نشست شروع کنیم به طرح مشکل و ایراد و انتقاد و که بله فلان مسئول دزد است و بهمان مسئول رحم ندارد بعد نوبت پیاده شدن مسافر که شد کرایه ششصد تومنی را هزار بگیریم و سر محکم بسته شدن در بر سرش فریاد بزنیم. اشکال هست ایراد هم هست اما آنچه مهم است این است که بعد از این صغرا چه کبرایی قرار بگیرد و چه چیزی استنتاج شود این اشکال ها دلیلی است که من هم مثل آنان بشوم یا نه حداقل با اصلاح خودم برای از بین رفتن مشکلات تلاش کنم؟ این دو راهی راه سوم ندارد؛ اینکه من بی تفاوت باشم یعنی عملا بعید نیست خداوند مثل قوم لوط ما را نیز با آنان عذاب کند...با این تعریف، انقلابی یعنی یک چشم بینا که هر جا کسی از مدار خارج شد و دیکتاتور شد. و آرمانی از آرمان های انقلاب حذف شد سریع همه چیز را به مدار برگرداند.
اما چرا منِ سه خطی این همه نوشتم؟ می خواهم بگویم بی تفاوت نباشید؟ بله، اما
حاج آقا استاجی در ضربدر نقل قولی کردند از حضرت آقا که فرموده اند: دغدغه امروز من بی تفاوتی جامعه است! می خواهم بگویم آهای بی تفاوت ها بروید کیف کنید که در عین حال که آرزوی هر حاکمی است که مردم بی تفاوت باشند تا دیکتاتوری شان را بکنند تا نظارت نشوند، در جایی زندگی می کنید که حاکم آن دغدغه امروزش بی تفاوتی ماهاست. عشق کنید با انقلاب خمینی...
روحانی اگه شهردار تهران بود، با دیدن سریال دردسرهای عظیم، اول صدا و سیما رو تخته می کرد! بعد چهارتا لیچار به جهنم و به درک بار کل ایران و کشور های همسایه می کرد بعد هم عوامل سازنده رو از تیغ گیوتین می گذروند تا دیگه کسی فکر تمسخر شهردار و شهرداری به فکرش نزنه...حسین قدیانی می گفت مقاله های تند انتقادی که می نوشتم رو می دونستم می خونه ولی دریغ از یک ناراحتی، یک پاسخ! با عملش جوابم رو داد.
قالیباف رو می گم!
آقای حقوقدان، حقوق ملت چیزی بیشتر از این تخم و مرغ هاست، اصلا ما نه در مرغدانی به دنیا آمدیم ، نه در ناندانی نه در دامداری ما یا بچه بوشهریم، یا نطنز، یا فردو، یا اراک...
نشان به آن نشان که در جنگ اهل ترکمانچای نبودیم تا بساط چایمان رو به راه باشد، آب هم نداشتیم دلمان خوش بود خاک را داریم، و امروز به خاک می گوییم اورانیوم، به خاک می گوییم کیک زرد، به خاک می گوییم آب؛ آب سنگین! بی سوادی همین است دیگر، شاخ و دم که ندارد!
بنده هم یه کم سوادم مث بقیه، اما خب بالاخره کم سواد ها هم دل دارن و دلشون برا همطنشون می سوزه دیگه...
ایها الناس که همیشه تو سرد و گرم روزگار پشت سر هم بودید، یعنی تو صف بودید، واسه خاک این مملکت 2 کشته و یک مجروح دادید آره با تو ام به همین مکان مقدس ما در مقابل این جوونا مسئولیم، همین ناصره آق دایی، رشته سیاست خارجی قبول شده بود به خاطر درد بی پولی!!! می شنوی؟ به خاطر این که خرج مکتب نداشت رفت لبوفروش شد،از کله ی سحر تا شوم تو کله-ش می کوبن (گریه ی حضار) والا گریه داره، سرگذشت این فری گریه داره، سرهنگی بود واس خودش صب با لباس کار رفت، شب با لباس خفت برگشت که چی؟؟؟ که چرا حدوقدان نشدی! رفت خودکشی کرد مرد اصلن ولش کن، هر چی بوده ببوس بذار کنار
و اما الان وقتتو گرفتم که بگم
یه بنده خدایی هست تو همین محله فقیره، بد بخته، لنگ نون شبه بره بذاره جلو زن و بچش آره واسه چهار میل دلار پول بی زبون داره خونه زندگیشو حراج می کنه بره سبد و داس بخره، جلو مردم بتونه سرشو بالا بگیره!
آره من کم سوادم اما 75 میلیون نفریم، هر کدوم اگه چند دلار براش کنار بذاریم کارش راه میوفته دیگه نمی ره پیش کدخدا و این و اون آبرومونو ببره یه عمر با عزت زندگی کردیم، یه عمر این روستا رو با اسم خوب می شناسن، یه عمر نذاشتیم چپ بمون نگاه کنن حالا خودمون کم بودیم خدا این ؟؟؟ رو هم صاف گذاشته تو کاسمون، اصن فک کن سگ خورد بده این بخوره. خدا از بزرگی کمت نکنه...
دوران ابتدایی هر روز دفتر بودم، اما یک روز به خاطر آوردن عکس های فلان سریال ایرانی معروف رفتیم دفتر. اینبار فرق میکرد خود مدیر شخصا آمد. هر چه میگفت جواب میگرفت تا رسید به اینکه: "اصلا میدونی اینا سرشونو رو مهر میذارن یا نه؟" این جمله بدجوری توی ذهنم زنگ زد!!! محال است یادم برود، نه فقط به خاطر لحن و صدای مدیر بلکه به خاطر اینکه زد توی خال! این سوال سالها سوال من بود. همیشه با خودم میگفتم خدا کجای زندگی اینهاست؟ دنیای بازیگرها اولین محیط بدون نماز و دعا و حسینیه ای بود که میدیدم و همه چیزش برایم عجیب و غریب بود! شاید باورتان نشود ولی این روزها نسبت به سیاستمداران همین حس و حال را دارم. شاید خیلیها سوال های جدی تری داشته باشند اما من به آقای روحانی خیره میشوم و واقعا برایم سوال میشود که او نماز صبح میخواند؟ واقعا مدتی است دغدغه نماز صبح رییس جمهور آینده را دارم.
هفته پیش علی را در جلسه سخنرانی فلان نامزد دیدم، مثل همیشه کلی گرم گرفت و شروع کردیم از شناخت قبلی که نسبت به نامزد مورد نظر داشتیم گفتیم که اغلب خاطره یا سوال و جواب ها و یا دیدار بوده. علی گفت: ایشان آدم دقیق و سر وقتی است من هر شب راس ساعت فلان ایشان را میدیدم که از یک مسیر خاص رد میشود و میرود فلان جا نمازشب میخواند، اتفاقا نماز شب باحالی هم میخوند!
این را که گفت از فرط خوشحالی داشتم بیهوش میشدم.جمله آخر را توی فکر و بیداری شنیدم، خیلی فکری شدم...واقعا مدتی است دغدغه نماز شب رییس جمهور را دارم!