لب هات | کوتاه نوشت های مذهبی

اندر احوالات کامنت

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۴۲ ب.ظ
آنوری ها خیلی کم اند اصلا زیاد هم باشند کم اند اما گاهی غبطه می خورم به اتحاد سوری-شان و به این که چرا بعضی داد و بیداد های "انا رجل و انت رجل" شان نمی گذارد هر چه قانون ریاضی است را به سخره بگیریم و ثابت کنیم یکی بیشتر نیستیم، به نظرم وقتی امام می گوید "هر مسلمان یک سطل آب بریزد اسرائیل را آب می برد" فقط یک مثال نمی زد بل دارد تاکتیک نظامی می دهد، تاکتیکی که سطل آب را وبلاگ کند شاید، و این محقق نمی شود مگر آن که آن وبلاگنویس خوب که اجرش هم خداتا نزد خود خدا محفوظ است از خر شیطان پایین بیاید و هوای آن وبلاگنویسی را که تازه چند ساعت است به این دنیا آماده داشته باشد. رفقا می دانید گاهی با یک سلام یک وبلاگ را زنده می کنید و من احیاها فکأنما احیا الناس جمیعا؟
گاهی به من خورده می گیرند که چرا نظراتت پای هر وبلاگ خان دایی هست و چرا و چرا... خب وبلاگنویس مبتدی با نظر زنده است تعارف نداریم که و وقتی من با یک سلام و احوالپرسی مجانی و یک تبادل لینک مجانی کلی کیف می دهم بهش چرا من دریغ کنم، چرا ما دریغ کنیم...اصلا می دانید درد کجاست درد اینجاست که پای فلان جوک فلان کلثوم ننه در فیس بوک 1000 تا کامنت می خورد و اصلا هم کار غیر حرفه ای نیست اما کامنت گذاشتن در اینجا می شود کار غیر حرفه ای و حتی این احساس به وبلاگدار هم تسری کرده و وقتی یک نظر می بیند آن فرد را یک فرد بیکار علاف تلقی نموده و نامه اش را چون فحش پرت می کند سر جاش(یعنی تاییدش می کند) خب اینطوری، خانواده گرم وبلاگی ها کارش به کجا می رسد، معلوم است دیگر!... گاهی با خودم فقط می گویم "باید که شهر وبلاگی ام را عوض کنم..."

لگیمات

نظرات (۲)

کامنت گذاشتن مثل در زدن در خونه ی صاب خونس !!!

حالا فکرشو کنید صابخونه چراغ خونش روشن باشه اما هیش وخ درو باز نکنه!!
نه نه!! اصن فکرشم نکنید خعلی بد میشه خعلی

ادم بیاد ببینه پست جدید گذاشته شده و کامنتش گذاشته نشد!!! یعنی صابخونه خونس چراغشم روشنه در میزنی درو وا نمیکنه!!!

این بلاها بدور از لبهات!!

راهتون مستدام یه وختایی هم به پشت دریها سر می زنید و خانواده گرم وبلاگی رو صله ارحامشو به جا میارید خعلی خوبه!!

این شهرا و دود دماش نمیارزه به جاب جایی... خدا لبهات رو براتون برامون براشون حفظ کنه!!!
پاسخ:
براشون حفظ کنه...
آره براشون...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
  • نمازشب رییس جمهور

    دوران ابتدایی هر روز دفتر بودم، اما یک روز به خاطر آوردن عکس های فلان سریال ایرانی معروف رفتیم دفتر. اینبار فرق میکرد خود مدیر شخصا آمد. هر چه میگفت جواب میگرفت تا رسید به اینکه: "اصلا میدونی اینا سرشونو رو مهر میذارن یا نه؟" این جمله بدجوری توی ذهنم زنگ زد!!! محال است یادم برود، نه فقط به خاطر لحن و صدای مدیر بلکه به خاطر اینکه زد توی خال! این سوال سالها سوال من بود. همیشه با خودم میگفتم خدا کجای زندگی اینهاست؟ دنیای بازیگرها اولین محیط بدون نماز و دعا و حسینیه ای بود که میدیدم و همه چیزش برایم عجیب و غریب بود! شاید باورتان نشود ولی این روزها نسبت به سیاستمداران همین حس و حال را دارم. شاید خیلیها سوال های جدی تری داشته باشند اما من به آقای روحانی خیره میشوم و واقعا برایم سوال میشود که او نماز صبح میخواند؟ واقعا مدتی است دغدغه نماز صبح رییس جمهور آینده را دارم.

    هفته پیش علی را در جلسه سخنرانی فلان نامزد دیدم، مثل همیشه کلی گرم گرفت و شروع کردیم از شناخت قبلی که نسبت به نامزد مورد نظر داشتیم گفتیم که اغلب خاطره یا سوال و جواب ها و یا دیدار بوده. علی گفت: ایشان آدم دقیق و سر وقتی است من هر شب راس ساعت فلان ایشان را میدیدم که از یک مسیر خاص رد میشود و میرود فلان جا نمازشب میخواند، اتفاقا نماز شب باحالی هم میخوند!

    این را که گفت از فرط خوشحالی داشتم بیهوش میشدم.جمله آخر را توی فکر و بیداری شنیدم، خیلی فکری شدم...واقعا مدتی است دغدغه نماز شب رییس جمهور را دارم!